Perdic | موضوعی حساس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (6261 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	a sensitive subject [topic] U	موضوعی حساس

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	lobby U	تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
	lobbies U	تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
	lobbied U	تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
	tentacle U	شاخک حساس ریشه حساس
	tentacles U	شاخک حساس ریشه حساس
	sensitive to corrosion U	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
	gradient circuit U	مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
	locals U	موضوعی
	pointlessness U	بی موضوعی
	thematic U	موضوعی
	haze U	موضوعی
	topical U	موضوعی
	local U	موضوعی
	To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . U	موضوعی را لو دادن
	subject schedule U	برنامه موضوعی
	subject index U	فهرست موضوعی
	ignorance of fact U	جهل موضوعی
	mistake of fact U	اشتباه موضوعی
	To follow up (trace) a matter (case). U	موضوعی را دنبال کردن
	a matter of relative importance U	موضوعی با اهمیت نسبی
	The subject under discrssion . U	موضوعی که مطرح نیست
	To raise a question . To bring up a matter . U	موضوعی رامطرح کردن
	have to do with <idiom> U	پیرامون موضوعی بودن
	to grasp an idea U	موضوعی رادرک کردن
	ventilation U	بادگیری طرح موضوعی
	put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> U	به موضوعی فکر نکردن
	extra U	موضوعی که زیادی است
	extra- U	موضوعی که زیادی است
	object oriented graphics U	نگاره سازی موضوعی
	extras U	موضوعی که زیادی است
	to approach [a topic] U	ذکر کردن [موضوعی]
	to touch upon [a topic] U	ذکر کردن [موضوعی]
	object oriented programming language U	زبان برنامه نویسی موضوعی
	To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U	موضوعی را ماست مالی کردن
	To discuss a question with someone . U	موضوعی را با کسی مطرح کردن
	nial a line to the counter U	کذب موضوعی را ثابت کردن
	To drag out an affair . To go on and on .	موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
	To emborider(embellish) a subject . U	به موضوعی شاخ وبرگ دادن
	To smell out something. U	از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
	rule [on something] U	حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
	to sit U	درباره موضوعی جلسه کردن
	to e. a person an a subject U	کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
	the question referred to above U	موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
	rule [on something] U	دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
	to over a subject U	موضوعی را با خنده بحث کردن
	to rule on something U	حکم کردن در موضوعی [قانون]
	ring a bell <idiom> U	یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
	to row back <idiom> <verb> U	نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
	to paint a rosy picture of something U	امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
	experts U	شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
	ignorance of the face is a good defence U	جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
	to backtrack <idiom> <verb> U	عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
	to backtrack <idiom> <verb> U	نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
	seminars U	جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
	to row back <idiom> <verb> U	عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
	seminar U	جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
	to get a general idea of something U	فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
	to harp on a subject U	زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
	to argue the case for [against] something U	بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
	superfix U	تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
	to argue for [against] something U	بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
	rogatory commission U	موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
	expert U	شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
	submission U	موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
	sharp nosed U	حساس
	tendered U	حساس
	tenderest U	حساس
	tendering U	حساس
	alive U	حساس
	sensitive clay U	رس حساس
	elastic demand U	حساس
	susceptive U	حساس
	supersensitive U	حساس
	critical U	حساس
	thin skinned U	حساس
	tender U	حساس
	ticklish U	حساس
	sensate U	حساس
	acute U	حساس
	sensitive U	حساس
	elastic U	حساس
	prominent U	حساس
	sentimental U	حساس
	sensor U	حساس
	passible U	حساس
	feisty U	حساس
	key <adj.> U	حساس
	techy U	حساس
	delicate U	حساس
	vigilant U	حساس
	exquisite U	حساس
	activator U	حساس گر
	point of honour U	موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
	electronic U	موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
	When wI'll the matter come up for discussion ? U	موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
	talk out U	بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
	to linger on a subject U	روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
	sensitive plant U	گیاه حساس
	jumpy U	بیقرار حساس
	senseful U	خیلی حساس
	sensitively U	بطور حساس
	vibrissa U	موی حساس
	sensitises U	حساس شدن
	sensitises U	حساس کردن
	perceptive U	حساس و باهوش
	sensitised U	حساس شدن
	sensitised U	حساس کردن
	pixilated U	خیلی حساس
	supersensitive U	حساس شده
	sensitizing U	حساس شدن
	sensitization U	حساس سازی
	insensitivity U	غیر حساس
	supersensitive U	فوق حساس
	insensitive U	غیر حساس
	sensitizes U	حساس کردن
	sensitizes U	حساس شدن
	sensitizing U	حساس کردن
	sensitized U	حساس شدن
	sensitize U	حساس شدن
	insensible U	غیر حساس
	sensitized U	حساس کردن
	skinless U	خیلی حساس
	sensitize U	حساس کردن
	sensory nerves U	پیهای حساس
	sensitizer U	حساس کننده
	sensitising U	حساس شدن
	sensitization U	حساس شدن
	sensitising U	حساس کردن
	sensitization U	حساس کردن
	palpi U	شاخک حساس
	gleg U	حساس باهوش
	critical position U	پوزیسیون حساس
	key position U	شغل حساس
	critical facility U	تاسیسات حساس
	critical mass U	توده حساس
	key points U	نقاط حساس
	keop soo U	نقاط حساس
	it touched him on the raw U	بنقطه حساس
	tendered U	حساس بودن
	tender U	حساس بودن
	tenderizes U	حساس کردن
	tenderize U	حساس کردن
	tenderized U	حساس کردن
	hyperaesthetic U	زیاده از حد حساس
	feelingly U	بطور حساس
	critical item U	اماد حساس
	high strung U	بسیار حساس
	stark U	حساس سفت
	kittle U	هوشیار حساس
	hygrosensitive U	حساس به رطوبت
	tenderising U	حساس کردن
	tenderises U	حساس کردن
	tenderizing U	حساس کردن
	tenderised U	حساس کردن
	overstrung U	خیلی حساس
	sensitive zone U	منطقه حساس
	mimosa U	گیاه حساس
	key terrain U	زمین حساس
	starkly U	حساس سفت
	starkest U	حساس سفت
	tenderest U	حساس بودن
	tendering U	حساس بودن
	starker U	حساس سفت
	elastic supply U	عرضه حساس
	to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U	کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
	terminator U	موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
	to shunt somebody aside U	کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
	to put somebody in a backwater U	کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
	to put somebody on the back burner U	کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
	touchy U	نازک نارنجی حساس
	tentacles U	موی حساس جانور
	youch sensitive screen U	صفحه حساس به تماس
	touch sensitive panel U	صفحه حساس به تماس
	touch sensitive tablet U	تابلو حساس به تماس
	tentacle U	موی حساس جانور
	touchiest U	نازک نارنجی حساس
	susceptible U	حساس مستعد پذیرش
	context sensitive U	حساس نسبت به متن
	context sensitive help U	کمک حساس به قرینه
	touchier U	نازک نارنجی حساس
	sentient U	حساس دستخوش احساسات
	touch panel U	صفحه حساس به تماس
	detecting circuit U	مدار حساس مین
	soft boiled U	نیم بند حساس
	inelastic demand U	تقاضای غیر حساس
	key position U	موضع حساس و مهم
	sensitive to light U	حساس نسبت به روشنایی
	key terrain features U	عوارض حساس زمین
	kyusho U	نقاط حساس بدن
	vital points U	نقاط حساس بدن
	laminitis U	اماس لایههای حساس
	pressure sensitive pen U	قلم حساس به فشار
	hypergolic fuel U	سوخت فوق حساس
	supersensitive U	فوق العاده حساس
	susceptible to pain U	حساس نسبت بدرد
	sensitivity U	حساس بودن به چیزی
	dipneedle circuit U	مدار حساس مغناطیسی
	tender minded U	دارای فکر حساس
	tentacular U	شبیه شاخک حساس
	tentacular U	دارای شاخک حساس